سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پرواز به عرش کبریا
هنگامی که دانشمندی می میرد، چنان شکافی در اسلام پدید می آید که جز جانشینش آن را پر نسازد . [امام علی علیه السلام]
>>مهاجر ( سه شنبه 86/4/19 :: ساعت 9:11 صبح)

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)

پایگاه هوایی اصفهان در نزدیک کویر واقع شده و به همین خاطر دارای زمستانهای سردی است. چند وقت بود که سربازان به قسمت حفاظت پایگاه شکایت می کردند که منطقه «رَمپ» پروازی در معرض وزش بادهای سرد کویری است و ما طاقت نداریم که دو ساعت بدون هیچ گونه حفاظی در آنجا پاسداری بدهیم. آنها درخواست ساخت اتاقک نگهبانی را داشتند. از طرفی پاسدار به دلیل اینکه در داخل اتاقک به کل منطقه دید کافی نداشت. حفاظت پایگاه با ساخت اتاقک مخالفت می کرد.

 

یک شب ساعت دو بعد از نیمه شب شهید بابایی مرا احضار کرد و خواست تا با ماشین به گشت در داخل پایگاه بپردازیم. هوا واقعاً سرد بود. به گونه‌ای که من با وجود اینکه در داخل ماشین نشسته بودم و بخاری هم روشن بود، به محض اینکه شیشه را قدری پایین می کشیدم سرما تا عمق وجودم نفوذ می کرد. بابایی ماشین را به طرف همان پست نگهبانی که سربازان از سرمای شدید آن شکایت داشتند، می راند. به رَمپ که رسیدیم شهید بابایی از ماشین پیاده شد و با سربازی که سر پست بود احوالپرسی کرد. قدری با او صحبت کرد و سرباز جوراب هایش را به ما نشان داد. چهار جفت جوراب روی هم پوشیده و شال به گردن بسته بود. دو جفت هم دستکش در دست داشت و روی لباسهایش دو دست اورکت پوشیده بود. من از شدت سرما رفتم و داخل ماشین نشستم. شهید بابایی مقداری با سرباز صحبت کرد. آنگاه تفنگ او را گرفت و از او خواست تا در ماشین بنشیند و قدری استراحت کند. سپس روی به من کرد و گفت:

ـ من چند دقیقه ای پاسداری می دهم. ببینم این سربازها چه می گویند. آیا واقعاً اینجا اینقدر که می‌گویند سرد است؟

 

سپس به سربازی که در صندلی عقب ماشین نشسته بود نگاه کرد و در حالی که لبخند می زد گفت:

ـ سرباز که نباید از سرما بترسد؛ بلکه باید از خدا بترسد.

شهید بابایی تقریباً سه ربع ساعت در آن شرایط، بدون بالاپوش مناسب در حال نگهبانی دادن بود. سرباز که داخل ماشین نشسته بود گفت الان زمان تعویض پست است. اگر پاسبخش بیاید و ببیند که من اسلحه‌ام را به ایشان داده ام برای من بد می شود؛ به همین خاطر شهید بابایی را صدا زدم و سرباز اسلحه‌اش را گرفت و ما رفتیم.

 

فردا صبح شهید بابایی دستور دادند تا برای پست نگهبانی آن منطقه، اتاقک بسازند و چنانچه احتمال پیش آمدن مشکل حفاظتی در میان است تعداد نگهبان ها را اضافه کنند.

 

 « احمد اثنی عشر»


  نوشته های دیگران ()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ